روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما

ساخت وبلاگ
دختر رشتی با همون اخلاق مشتی بالاترین دوز درمان را هم تاب آورد  فردا تشریف می بریم سر کار  امروز باید یک کوزت تمام عیار شوم  و خانه را سر و سامان بدهم  صبحم را با خرید یک بغل گل نرگس شروع کردم نه برای خودم برای معلم پسرک  اما دیدن آن همه نرگس، حال من را هم خوب کرد. پسرک در امتحان جامع بین شش کلاس سوم شد. افتخار می کنیم به هوش و استعدادش که بی شک به مادر نازنینش رفته.  همسر جان می فرمایند بیماری تو که سرما خوردگی نیست بگویی هفته دیگر خوب می شود، باید با بیماریت از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری.  من هم همین را می گویم و چنان می شود که هفته پیش در اولین روز کاری بعد از تزریق با سرعت بالای 120جریمه می شوم. یعنی چنین توانایی هایی دارم من  فردا را با نام و یاد خدا شروع می کنیم تا ببینم باز هم چطور می شود از این زندگی لذت برد.    پی نوشت : دستم تو دست یاره قلبم چه بی قراره به به چی میشه امشب بارون اگر بباره چه شاعرانه یه چتر خیس دریا کنار پرسه های عاشقانه زل میزنم به چشمای مستت سر روی شونت میگذارم بی بهانه میخوامت خانومم با عشقت آرومم   این سرود دهه فجره پسرکه جل الخالق ، ما چی می خوندیم ، اینا چ روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23

برف می بارد 

پشت پنجره، خیره به آسمان می مانم

برف ،  پاداش صبوری زمین است 

و پاداش صبوری من نیز ، دیر یا زود در زندگیم جاری می شود. 

خودم را می چسبانم به گرمای شومینه

قهوه تلخ را سر میکشم 

یادم باشد صبح چکمه های قرمزم را ازکمد در بياورم

شال قرمزم را بر سر کنم

رد پایم را بر  برف سفید جا بگذارم  

 

روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23

خواستم بنویسم منو و نور و... و.... و.... همین الان یهویی اما دیدم یهویی در کار نیست من در عمق نورم   پی نوشت  : از وقتی مجبورشدم دارو رو سه روزه بگیرم،  پشت سر هم و بی وقفه از وقتی مجبور شدم سه شبانه روز پشت هم روی تخت بمونم و از ترس جدا شدن سوزن پورتکت جنب نخورم،  دیگه بزرگترین روش تنبیهی پسرک رو حذف کردم. دیگه وقتی کار بدی می کنه بهش نمیگم مجبوره بره توی اتاق و ده دقیقه اونجا تنها بمونه و تا بهش اجازه ندادم بیرون نیاد دیگه با تمام وجودم فهمیدم خیلی سخته، خیلی خیلی سخته تحمل این انزوا       روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23

پرده اول :

می نشینم روی صندلی 

حاج خانم پیری روی تخت دراز کشیده

بهم زل میزنه 

تی ماره ر جا بیگفتی؟؟ (برای مادرت جا گرفتی؟)

نه حاج خانوم

تی مرده ماره(برای مادر شوهرت؟)

نه حاج خانوم 

برای خودم 

الله اکبر

روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 184 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23

همسر جان رفته شیراز مادر شوهر جان عمل آب مروارید چشم داشته نه اینکه عمل مهمی باشد در این اوضاع نابسامان جسمی من  اما به هر حال مادر است و دوست داشتم  پسرش در کنارش باشد در لحظات قبل از عمل خودش هم چند روزی هوای زادگاه را در ریه هایش فرو برد ؛ شاید کنده شود از دردها و رنج های من  هفته اول تزریق بوی مورفین می دهد و استخوان درد خون دماغ های پی در پی و تهوع اما وقتی تصمیم می گیری تا پای جانت بجنگی تاب می آوری همه را دوباره سر پا می شوم ؛ هر چند که اثر داروها تجمعی باشد و تزریق های آخر توانفرساتر   باید لبخند زد و به زانو در نیامد آدم رنگی جان منتظرم است   پی نوشت : عامو، شوهر ما رو سیل نبره تو شیراز       روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23

نذر کرده ام یک روز که خوشحال تر بودم

بیایم و بنویسم 

زندگی را باید با لذت خورد

بیایم و بنویسم : اين نیز بگذرد 

همان طور که تا الان گذشت

یک روزی که بهتر شدم 

حتماً نذرم را ادا می کنم 

تا روزهایی مثل حالا

که درد امانم رو بریده و قلبم را فشرده 

روزهایی که به زور اشکم را فرو می خورم و بغضم را قورت می دهم 

بخوانمشان

و یادم بیاید

هیچ بهار و پاییزی،  بی زمستان مزه نمی دهد

 

پی نوشت :

پسرک را بردم برف بازی

روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23

اسفند آمد... و در جیب هایش بوی بهار و کمی غم... از گذر ناگزیر عمـــر... کاش در جیبهایش کمی شادی برایم به ارمغان می آورد با بوی خوش سلامتی کمی امید     کمی آرامش کاشکی کاشکی سرطان مهمان جان من نبود   پی نوشت : ساعت دو میروم برای تزریق پنجم   پی نوشتک : ادم رنگی جان خوبه ها، خیال بد به دلتون راه ندید آدميزاده دیگه، گاهی اوقات از حرفی دلخور میشه اونم تو شرایط من تا یازده کارهای اداره رو سر وسامون دادم و تقریبا همون حوالی راه افتادم برای تزریق یه دو تا خرید هم کردم حالم اساسی خوب شد  الان زیر سرمم دو تا مورفین و پلازیل هم زدم که این سه روز کله پا بشم. پشت سرم غیبت نکنین تا برگردم می روم،  از پس این قصه،  به جایی برسم   این حامد همایون به گردن من عجیب حق داره ها روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 3 اسفند 1395 ساعت: 18:23